بانوان و دختران علاقه زیادی به خواندن رمان، بخصوص رمان عاشقانه دارند و بیشتر ترجیح میدهند اوقات فراغت خود را با این روش پر کنند. رمانها مضمونهای مختلفی دارند مانند طنز، جنایی، عاشقانه و … ولی در بین این موضوعات رمانهایی که داستان عاشقانه دارند بیشتر مورد توجه و مطالعه قرار میگیرند. به همین دلیل هم قصد داریم مجموعهای از بهترین رمان های عاشقانه ایرانی را در این مطلب به شما معرفی کرده و دانلود رمان عاشقانه را نیز ارائه کنیم.
بانوان و دختران علاقه زیادی به خواندن رمان، بخصوص رمان عاشقانه دارند و بیشتر ترجیح میدهند اوقات فراغت خود را با این روش پر کنند. رمانها مضمونهای مختلفی دارند مانند طنز، جنایی، عاشقانه و … ولی در بین این موضوعات رمانهایی که داستان عاشقانه دارند بیشتر مورد توجه و مطالعه قرار میگیرند. به همین دلیل هم قصد داریم مجموعهای از بهترین رمان های عاشقانه ایرانی را در این مطلب به شما معرفی کرده و دانلود رمان عاشقانه را نیز ارائه کنیم.
رمان عاشقانه
در این مطلب ۱۰ رمان برتر عاشقانه ایرانی را به شما معرفی خواهیم کرد. شما میتوانید ابتدا خلاصهای از رمان را بخوانید و با نویسنده و سبک قلم آن آشنا شوید و در صورت پسند اقدام به دانلود رمان کنید. پیش از این که به سراغ این ده رمان عاشقانه برویم قصد داریم ۳ نفر از برترین نویسندگان رمانهای عاشقانه در ایران را به شما معرفی کنیم. همراه مجله صورتیها باشید.
نویسندگان برتر رمان عاشقانه در ایران
نویسندگان ایرانی زیادی در حوزه رمان عاشقانه مشغول به فعالیت هستند که برخی از آنها نیز توانستهاند رمانهای مخاطب پسند نوشته و به شهرت زیادی دست پیدا کنند. ۳ مورد از این نویسندگان را برای شما معرفی خواهیم کرد.
- یکی از این نویسندگان مرتضی مودب پور است که از جمله آثار او میتوان به رمان پریچهر، شیرین، گندم و رکسانا اشاره کرد. اکثر این رمانها با قلمی بسیار زیبا و روان نوشته شده و مورد تایید تمام خوانندگان قرار گرفتهاند.
- یکی دیگر از نویسندگان معروف در زمینهی رمان عاشقانه فتانه حاج سید جوادی است که با رمان عاشقانه بامداد خمار توانسته به شهرت فراوانی برسد. این رمان در ایران بارها به چاپ رسیده است.
- فهیمه رحیمی نیز جزو نویسندگان معروفی است که عاشقانه مینویسد، از آثار او میتوان به اشک ستاره، همیشه با تو، رمان عاشقانه تاوان عشق و چندین رمان دیگر اشاره کرد.
معرفی برترین رمانهای عاشقانه ایرانی
برخی از رمانهایی که در ادامه معرفی خواهد شد به دلیل اینکه به چاپ رسیدهاند لینک دانلود ندارد شما نیز بهتر است اگر رمان را پسند کردید اقدام به خرید آن کنید. بقیه رمانها دارای لینک دانلود مستقیم هستند و شما میتوانید اقدام به دانلود آنها از مجله صورتیها کنید.
رمان عاشقانه راننده شخصی نوشتهی آندیا قاسمی
به جرئت میتوان گفت که یکی از برترین رمانهای عاشقانه ایرانی رمان عاشقانه راننده شخصی میباشد. این رمان عاشقانه طرفداران بسیار زیادی دارد و تقریبا میتوان گفت که هر کسی که علاقه به رمان و رمان خوانی دارد نام آن را شنیده است. برای دانلود رمان عاشقانه با ادامه مطلب همراه باشید.
خلاصهای از رمان راننده شخصی:
داستان رمان دربارهی زندگی دختری است که عاشق پسری شده و بعد از مدتی به دلایلی از هم جدا میشوند و این جریان برای دختر عاشق داستان قابل درک نیست به همین دلیل دختر رمان ما خودش را به شکل پسر در آورده و رانندهی پسری که عاشقش است میشود تا دلیل اصلی جداییشان را بفهمد و در این راه …..
قسمتی از رمان راننده شخصی:
روزی که خیلی وقت بود انتظارشو میکشیدم رسید، قراره برم فرانسه پیش پسر داییم، آراد، اما در اصل من ایران میمونم، همه برای بدرقه اومدن از عمو و عمه تا خاله و دایی، مامان هم که مثل همیشه گریه میکنه. کیان پسر عموم هم اومده وای که من چقدر از این پسر بدم میاد، موندم این جانان کجا مونده؟! نکنه دیر کنه؟! مامان اومد سمتم منو تو بغلش گرفت و شروع کرد به گریه کردن، درهمون حال گفت: همتا، دخترم، عزیز مامان اونجا حواست به خودت باشهها، یه وقت اراد رو اذیت نکنی، باهاش حرف زدم اون هواتو داره که یه وقت غریبی نکنی. بابا اومد سمتمون و روبه مامان گفت: خانوم برو کنار بزار منم چند دقیقه با دخترم حرف بزنم. مامان باشهای گفت و ازم جدا شد و جای اونو بابا گرفت. تو گوشم گفت: عزیزم اگه به پول احتیاج داشتی بهم حتما زنگ بزن البته به حساب اراد پول ریختم، بری پیشش بهت میده فقط مواظب خودت باش یکی یه دونهی من، حواستم به خودت باشه که مارو نگران نکنی. با لبخندم بهش اطمینان دادم و سفت تو بغلم فشردمش.
دانلود رمان راننده شخصی
رمان عاشقانه آی پارا نوشتهی سمیه.ف.ح
خلاصهای از رمان آی پارا:
داستان رمان دربارهی زندگی دختری آذری به نام آیپارا است که به دلیل مشکلات مجبور میشود روستای محل زندگی خود را ترک کرده و به شهر دیگری رفته و به عنوان خدمه در خانهی یک خان زورگو کار کند. آیپارا در حالی که یک خدمهی زیر دست است بعد از مدتی پسر خان را عاشق خود میکند و تمام قوانین خانهی خان را زیر و رو میکند.
قسمتی از رمان عاشقانه آی پارا:
یه لحظه یاد حرفهای دایه جانم افتادم. مادر من وقتی میخواست من رو دنیا بیاره، از دنیا رفته بود و من رو دایه جان بزرگ کرده بود. یادم اومد دایه جان میگفت: بعضی خانهای قدیم، برای اینکه خانزادههای داخل خونهشون عاشق خدمتکارا نشن، سر خدمتکارهای زن رو میتراشیدن که زشت دیده بشن. از اینکه این بلا سر گیسهای بلند و ابریشمی من که پدرم عاشقشون بود هم خواهد اومد به خودم لرزیدم. از کنار اهالی خونه، چه زن و چه مرد که رد میشدم، نگاه ترحمآمیزی به من میکردن و سریع نگاهشون رو ازم میگرفتن. چند تایی زن یه گوشه حیاط مشغول پاک کردن برنج بودن که با دیدن من شروع کردن به پچ پچ و تکون دادن سرشون. از این نگاهها بیزار بودم. هر چهقدر هم که از تخت افتاده باشم، بازم من یه خانزاده بودم. پدر خدا بیامرزم هیچ وقت با کارگراش بد برخورد نمیکرد. عدالت و خیرخواهیش زبانزده خاص و عام بود. اما اینجا درست مثل شهر مردهها بود. میدونستم خدا امتحان سختی برام در نظر گرفته. امتحانی که باید با وجود همهی سختیها از شرافت و اصالت خانوادگیم دفاع میکردم. طول حیاط رو که نسبتاً طولانی هم بود طی کردیم تا به جلوی عمارت رسیدیم. اسلان چابک رفت داخل عمارت و شاید ربع ساعت نشده بود که همراه مرد میانسالی که لباسهای تر و تمیز پوشیده بود و سیبیلاش تا بناگوشش کشیده بود و اخماش زمین رو جارو میکرد، اومد تو حیاط. من کنار اون دو تا نگهبانی که از کندوان تا اینجا باهامون اومده بودن وایساده بودم. پاهام اونقدر خسته بود که واقعاً توان ایستادن نداشتم. احتمال میدادم میرزا تقی خان خودش باشه. با چوب دستی منقوشی که دستش بود اشاره کرد که برم جلوتر. با صدای خشنی گفت: دختر یوسف تویی؟ با تحکم گفتم: بله من دختر یوسف خان هستم. پوزخندی زد و گفت: خان بودنش که مرد. تو فقط دختر یوسفی. حواست رو جمع کن فقط اون چیزی رو جواب بده که ازت سوال میشه.
دانلود رمان آی پارا
دانلود رمان عاشقانه سیگار شکلاتی
خلاصهای از رمان سیگار شکلاتی:
سیگار شکلاتی یکی از معروفترین رمانهای عاشقانه است که موضوعی معمایی و عاشقانه دارد. از دیگر نکات مثبت این رمان میتوان به شخصیت سازیهای بسیار قوی و جالب در داستان اشاره کرد.
قسمتی از رمان سیگار شکلاتی:
لرزش دستام و به خوبی حس میکردم و با مشت کردن و قایم کردنشون پشت سرم و گاهی چسبیدنش به کنارههای پام سعی داشتم ترس و لرزم رو از چشمای تیزبین کامیار مخفی کنم، اونم چندان تیز و بز نبود که بفهمه حال من خرابه، تند تند مشغول آموزش دادنش بود، کوله پشتی رنگ و رو رفتهای به رنگ سبز ارتشی از روی تخت خواب دو نفره کنار دستش برداشت، اونجا اتاق خواب خودش و سیامک بود. اتاقشون بزرگتر از اتاق شهراد و اردلان بود ولی چیدمانش همون مدل و وسایلش هم دقیقا همون سبک بود. کوله پشتی رو گرفت بالا و گفت:
– خوب دقت کن ببین بهت چی میگم! این کیف داخلش یه آستر داره که ته کیف به اندازه رد شدن یه انگشت این آستر رو پاره کردیم…
دانلود رمان سیگار شکلاتی
رمان تابستان لاکچری نوشتهی پریا قاسمی
خلاصهای از رمان تابستان لاکچری:
داستان رمان، داستان زندگی دختری شانزده ساله به اسم ساحل است که به دلیل شیطنتهای نوجوانی باعث خشم خانواده نسبت به خود میشود. خانواده آنچنان از ساحل خشمگین هستند که او را برای تنبیه به ساحل پیش عمه پیر پدرش در روستایی دور دست از نواحی شمالی کشور فرستادند. به این ترتیب اتفاقهایی در آن روستا رخ میدهد که…
قسمتی از رمان عاشقانه تابستان لاکچری:
با رسیدن تابستان و تمام شدن فصل پر از خباثت مدارس و امتحانات، یک شور عجیبی مغز و روحم را به فرمان و سرکشی خودش در آورد. حال آنکه با تابستان گرم اصفهان باید چه کنم و چه نکنم؟ اصلا بگذار گرم و کشنده باشد، کشنده مثل مرگ. بگذار این فصل پر از نور و غیض مرا سرگردان کند، همین که اسمش تابستان است و دشمن سرسخت درس و مشق، منِ نوجوان را بدجور شیفته خودش کرده است. لبخندی کنج لبانم از خیال و توصیف هر روزهام به یادگار نشست و پشت بند آن صدای بلند هوارهای آبجى سودابه. منِ خیال پرداز را بدجور از جا پراند.
هى دخترهی احمق، کجایی بیشعور؟ حالا دیگه تو جزوهی پسر مردم از طرف من شعر عاشقونه مینویسی؟ بیا اینجا ببینم ساحل خانم… بیا که تا نکشمت آروم نمیگیرم. برای دانلود رمان عاشقانه همراه ما باشید…
لینک دانلود رمان عاشقانه تابستان لاکچری:
دانلود با لینک مستقیم
رمانهای عاشقانهای که در ادامه برای شما معرفی خواهد شد به دلیل چاپ رمان لینک دانلود نخواهد داشت. شما میتوانید معرفی رمان را خوانده و در صورت پسند اقدام به خرید رمان از فروشگاههای معتبر کتاب کنید.
رمان عاشقانه یاسمین نوشته مرتضی مودبپور
خلاصهای از رمان یاسمین:
داستان رمان داستان زندگی پسری به نام بهزاد است که عاشق دختری به نام فرنوش میشود. اما بهزاد پسری فقیر بوده که دانشجوی پزشکی است و فرنوش دختری بسیار زیبا و پولدار. پسر خالهی فرنوش یکی از خواستگاران فرنوش است و فرنوش را نامزد خود میداند. از طرفی دیگر فرنوش عاشق بهزاد است و تن به ازدواج با کس دیگری نمیدهد. تا این که مادر فرنوش که مخالف ازدواج بهزاد و فرنوش میباشد از بهزاد میخواهد که به دیدن او بیاید. او از بهزاد میخواهد تا از زندگی فرنوش بیرون برود و اجازه دهد فرنوش با پسر خالهاش ازدواج کند…..
قسمتی از رمان یاسمین:
کاوه– چرا اینقدر طولش دادی پسر؟
ترم تموم شد دیگه. حالا کو تا
دوباره بچهها رو ببینم. داشتم ازشون خداحافظی میکردم. تو چی؟ چرا سرت رو
انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظیای یه چیزی!
کاوه – هیچی نگو! من
مخصوصاً رفتم یه گوشه قایم شدم! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که
مامانم رو بفرستم خواستگاریشون! الان همشون میخوان بهم آدرس خونشون رو
بدن!
تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد
شد به طوری که آب و گل توی خیابون پاشید به شلوار ما. کاوه شروع کرد به
داد و فریاد کردن و مثل زنها ناله و نفرین میکرد:
اوهوی.. همشیره! حواست کجاست؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه!
پسر نزدیک بود بزنه بهتها! نگاه کن! تا زیرشلوارم خیس آب شد! الهی سیبک ماشینت بگنده! نگاه کن! حالا هر کی رد میشه میگه این پسره توی شلوارش بیتربیتی کرده !
رمان پنجره نوشتهی فهیمه رحیمی
رمان عاشقانه پنجره از آثار ماندگار نویسنده محبوب ایرانی، فهیمه رحیمی است که در نوع خود یک شاهکار محسوب میشود. با هم قسمتی از این رمان عاشقانه را مطالعه میکنیم.
خلاصهای از رمان پنجره:
داستان رمان پنجره داستان زندگی دختری به نام مینا با چشمان تیلهای است که عاشق و دل باختهی همسایهشان که معلم ادبیات نیز است میشود. کاوه پسری بداخلاق و خشن است که چندین باز از خطاهای مینا در کلاس درس میگذرد و چون کاوه به دلیل همسایگی با مینا رفت و آمدهای خانوادگی با ـنها دارد بعد از مدتها به مینا میفهماند که او نیز عاشق مینا است اما کاوه در این میان مجبور به قبول چیزی میشود که برای مینا ضربهی بسیار بزرگی است.
قسمتی از رمان عاشقانه پنجره:
با صدای آرام مادر، که طنین سالهای خستگی است، نام خود را میشنوم. از پله به زیر میآیم و چشمم بر توده اثاث پیچیده ثابت میماند. اثاث در کارتنهای جداگانه برای حمل آماده هستند. صدا در اتاق خالی میپیچد، همه چیز برای رفتن و نقل مکان آماده است. تا دقایقی دیگر باید از این خانه برویم. خانهای که خاطرات کودکیم را در خود نهان دارد. با افسوس به این منظره نگاه میکنم و میگویم (کجا رفتند آن روزهای خوب، روزهای سادگی و یکرنگی؟ کجا رفتند آن لبخندهای صمیمی و آن شیطنتهای کودکانه؟ آیا پس از من دختری شبها بر روی این بام بیدار، نشسته ستارهها را شماره خواهد کرد؟ آیا پس از من دختری برای کبوتر پیری که به انتظار دانه هر روز روی آنتن مینشیند دانه خواهد ریخت؟ آیا پس از من کسی برای گربه علیل همسایه دلسوزی خواهد کرد؟) اشکی که بر گونههایم میغلتید، پروای نهان شدن نداشت.
رمان عاشقانه باری دیگر شهری که دوست میداشتم
رمان عاشقانه باری دیگر شهری که دوست میداشتم نوشتهی نادر ابراهیمی یک رمان عاشقانه عبرتآموز میباشد که به دلیل داشتن خاص و زیبا
خلاصهای از رمان باری دیگر در شهری که دوست میداشتم:
داستان رمان باری دیگر در شهری که دوست میداشتم داستان زندگی پسری کشورز از خانوادهای فقیر است که عاشق دختر خان میشود. اما دختر خان نیز دلبختهی پسر کشاورز است و به خاطر عشق خود مال و دارایی پدرش را رها کرده و به فرار با پسر کشاورز مصمم میشود. اما داستان ما جایی را به تصویر میکشد که هلیا دخر خان از تصمیم خود پشیمان شده و پسر کشاورز را رها میکند و به منزل پدر باز میگردد. که در این میان پسر کشاورز مشکلات و فراز و نشیبهای زدگی خود و هلیا را بازگو میکند.
قسمتی از رمان باری دیگر در شهری که دوست میداشتم:
بخواب هلیا! تنها خواب تو را به تمامی آن چه که از دست رفته است، به من، و به رؤیاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد. من دیگر نیستم، نیستم تا که به جانب تو بازگردم و با لبخند که دریچهای است به سوی فضای نیلی و زندهی دوست داشتن شب را در دیدگان تو بیارایم، نیستم تا که بگویم گنجشکها در میان درختان نارنج با هم چه میگویند، جیرجیرکها چرا برای هم آواز میخوانند، و چه پیامی سگها را از اعماق شب برمیانگیزد. دود دیدگانت را آزار میدهد. بخواب هلیا. بس است. راهی است که رفتهایم. آیا کدامین باران تمام غبارها را فرو خواهد شست؟ تو از صدای غربت، از فریاد قدرت، و از رنگ مرگ میترسی؟ هلیا! برای دوست داشتن هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را و برای عاشق عشق بودن، عاشق مرگ بودن را.
رمان بامداد خمار
همانطور که در ابتدای مطلب نیز اشاره شد نویسنده رمان عاشقانه بامداد خمار فتانه حاج سید جوادی است که از نویسندگان برتر ایرانی میباشد. با هم خلاصهای از این رمان زیبا را میخوانیم.
خلاصهای از رمان عاشقانه بامداد خمار:
داستان رمان بامداد خمار داستان زندگی دختری است به نام سودابه که در خانوادهای ثروتمند زندگی میکند و دختری تحصیل کرده است. او در دانشگاه عاشق پسری از طبقهی پایین شده است و برخلاف مخالفت خانوادهاش میخواهد با پسر مورد علاقهاش ازدواج کند. در این میان مادر سودابه که با ازدواج دخترش مخالف است ترتیبی میدهد تا عمهی سودابه محبوبه داستان زندگی خود و تجاربش را برای سودابه تعریف کند. داستان زندگی محبوبه داستان دختری زیبا و ثروتمند است که عاشق پسری نجار میشود و به هر طریقی شده با او ازدواج میکند. ولی…
قسمتی از رمان بامداد خمار:
مگر از روی نعش من رد بشوی.
– این طور حرف نزنید مامان، خیلی سبک است. از شما بعید است. شما که میدانید من تصمیم خودم را گرفتهام و زن او میشوم.
– پدرت ناراضی است سودابه. خیلی از دستت ناراحت است.
– آخر چرا؟ من که نمیفهمم. خیلی عجیب است ها! یک دختر تحصیل کرده به سن و
سال من هنوز نمیتواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد؟ نباید خودش مرد زندگی
خودش را انتخاب کند؟
-چرا، میتواند. یک دختر تحصیل کرده امروزی میتواند خودش
انتخاب کند. باید خودش انتخاب کند. ولی نباید با پسری ازدواج کند که خیلی
راحت دانشکده را ول میکند و میرود دنبال کار پدرش. نباید زن پسر مردی شود
که با این ثروت و امکاناتی که دارد، که میتواند پسرش را به بهترین
دانشگاهها بفرستد، به او میگوید بیا با خودم کار کن، پول توی گچ و سیمان
است. نباید زن مردی بشود که پدرش اسم خودش را هم بلد نیست امضاء کند.
سودابه، در زندگی فقط چشم و ابرو که شرط نیست. پدر تو شبها تا یکی دو ساعت
مطالعه نکند خوابش نمیبرد. تو چه طور میتوانی با این خانواده زندگی کنی؟
با پسری که تنها هنر مادرش این است که غیبت این و آن را بکند. بزرگترین
لذت و سرگرمیش در زندگی سرک کشیدن و فضولی کردن در امور خصوصی دیگران است.
تو نمیتوانی با اینها کنار بیایی. تو مثل این پسر بار نیامدهای. تو….
سودابه از جای خود بلند شد.
رمان عاشقانه گندم
رمان عاشقانه گندم نوشتهی مرتضی مودبپور جزو بهرتین رمانهای عاشقانهی ایرانی است.
خلاصهای از رمان گندم:
داستان رمان داستان زندگی خانوادهی پرجمعیتی است که همه در کنار هم در یک خانهی بسیار بزرگ به خوبی و خوشی زندگی میکنند. اما طی اتفاقاتی یکی از اعضای این خانواده متوجه میشود که عضوی از این خانواده نیست و بچهای سر راهی است و این خانواده فقط او را بزرگ کرده است. او با متوجه شدن این جریان دچار بیماری روحی میشود و در همین زمان اتفاقاتی روی میدهد که….
قسمتی از رمان گندم:
اواخر فروردین بود. یه روز جمعه. تو اتاقم که پنجرهش به باغ وا میشد، رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر میکردم. صدای جیک جیک گنجیشکا ازخواب بیدارم کرده بود. هفت هشت تا گنجیشک رو شاخهها باهم دعواشون شده بود و جیک جیکشون هوا بود! رو شاخهها این ور و اون ور میپریدن و باهم دعوا میکردن. منم دراز کشیده بودم و بهشون نگاه میکردم. خونه ما، یه خونه قدیمی آجری دو طبقه بود گوشهی باغ خیلی خیلی بزرگ. یه باغ حدود بیست هزار متر! یه گوشش خونه ما بود و سه گوشه دیگهش خونه عموم و دو تا عمههام. وسط این باغ بزرگم، یه خونه قدیمی دیگه بود که از بقیه خونهها بزرگتر بود که پدربزرگم توش زندگی میکرد. یه پدربزرگ پیر و اخمو اما با یه قلب پاک و مهربون! یه پدربزرگ پرجذبه که همه تو خونه ازش حساب میبردن و تا اسم آقابزرگ میاومد، نفس همه تو سینه حبس میشد! اتاق من طبقه پایین بود که با باغ همسطح بود.
رمان پریچهر
آخرین رمان عاشقانه از لیست دانلود رمان عاشقانه که به شما معرفی خواهیم کرد رمان پریچهر خواهد بود. رمان عاشقانه پریچهر نوشتهی مرتضی مودبپور میباشد که موضوعی عاشقانه و طنز داشته و خوانندگان این رمان رضایت کامل را از آن دارند.
خلاصهای از رمان عاشقانه پریچهر:
داستان این رمان مربوط به داستان زندگی پسری است به اسم فرهاد که بعد از هشت سال تحصیل در خارج از کشور به ایران برمیگردد و در کارخانهی پدرش مشغول به کار میشود که در این میان فرها با شخصی آشنا میشود که…
قسمتی از رمان عاشقانه پریچهر:
در زندگی انسان گاهی دیگران سرنوشت را تعیین میکنند. زمانی که به گذشته باز میگردیم به لحظاتی برخورد میکنیم که با یک اتفاق ساده، دیگران توانستهاند زندگیمان را دگرگون کنند. این داستانی است از یک زندگی.
مسافرین محترم ورود شما را به خاک ایران خوش آمد میگویم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه به وقت تهران است. هوا هفده درجه بالای صفر و بارانی است. امیدوارم از پرواز لذت برده باشید. لطفا در جای خود نشسته و کمربند را ببندید. آرزوی دیدار مجدد شما را داریم.
هومن- دیگه پامو تو این بشقاب پرنده نمیذارم. اسمشو باید میذاشتند
شرکت هواپیمایی اتو معلق! خیلی خوب ازمون پذیرایی کردند که آرزوی دیدار
مجددمون را هم دارن؟!
من- چی میگی هومن؟ چرا غر میزنی؟
هومن- میگن داریم سقوط میکنیم. خلبان یادش رفته چرخهای هواپیما رو سوار هواپیما کند.
هر بدی و خوبی از من دیدی حلال کن فرهاد جون.
برترین رمانهای عاشقانه ایرانی رابه شما معرفی کرده و دانلود رمان عاشقانه های برتر را ارائه کردیم. امیدواریم که این مطلب نیز مورد پسند شما قرار گرفته و مفید بوده باشد. اگر هر کدام از رمانها را مطالعه کردهاید نظر خود را برای سایر کاربران نیز به اشتراک بگذارید…